معنی اتاق کوچک

حل جدول

گویش مازندرانی

اتاق

اتاق – خانه

فرهنگ عمید

اتاق

بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف، و در برای سکونت یا کار،
قسمتی از وسیلۀ‌ نقلیه که سرنشینان در آن می‌نشینند،
محفظه‌ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری: اتاق بار،
* اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که مراجعه‌کنندگان در آنجا می‌نشینند تا نوبت ملاقات به ایشان برسد،
* اتاق بازرگانی: (اقتصاد) سازمان و محلی که جمعی از بازرگانان برای بحث و شور در امور اقتصادی تشکیل می‌دهند و دارای رئیس و هیئت‌مدیره است،
* اتاق خواب: اتاقی که برای خوابیدن ترتیب دهند، خوابگاه،
* اتاق عمل: (پزشکی) اتاق جراحی، اتاق مخصوصی در بیمارستان که دارای تخت عمل و وسایل جراحی است و بیماران را در آنجا زیر عمل جراحی قرار می‌دهند،
* اتاق کار: اتاقی که برای کار کردن ترتیب بدهند و در آنجا کار کنند،
* اتاق ناهارخوری: اتاقی که در آن غذا بخورند،


کوچک

دارای جسم یا اندازۀ اندک: دست‌های کوچک،
(اسم، صفت) آن که سنش کم است، خردسال،
[مجاز] دارای مقام پایین،
[مجاز] بی‌ارزش، پست: آدم کوچک و کوته‌بینی بود،
[مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می‌دهد، مطیع: من کوچک شما هستم،

لغت نامه دهخدا

اتاق

اتاق.[اُ] (ترکی، اِ) خانه و خیمه و بجای قاف غین معجمه نیز آمده و شاید اصل آن وثاق عربی باشد و ترکان عثمانی ( (اُدَه)) تلفظ کنند و صاحب غیاث اللغات بنقل ازمصطلحات و لغات ترکی این لفظ را ترکی دانسته است.


کوچک

کوچک. [چ َ / چ ِ] (اِخ) لقب اردشیربن شیرویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ثم ابنه (ابن شیرویه الساسانی) اردشیر و لَقَبَه ُ کوچک، ای صغیر. (مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت ایضاً).

کوچک. [چ َ / چ ِ] (ص) مقابل بزرگ. (آنندراج). خرد. (غیاث). صغیر. خرد. (فرهنگ فارسی معین):
مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک
مهتر به دو کوچک به دل است و به زبان است.
منوچهری.
کوچک دو کفت مه زدو دریای بزرگ است
بسیار نزار است مه از مردم فربه.
منوچهری.
پرآژنگ رخ داد پاسخ تورگ
که گر کوچکم، هست کارم بزرگ.
اسدی.
تو از مشک بویش نگه کن نه رنگ
که در گرچه کوچک، بها بین نه سنگ.
اسدی.
و بر یک فرسنگی کوفه آنجا که اکنون مشهد است شتر بخفت بر آن تل کوچک. (مجمل التواریخ). و دهران نابینا بود و فان کوچک، پس از این سبب از هر گوشه دشمنان سر برآوردند. (مجمل التواریخ). کرج، شهری است میانه نه کوچک و نه بزرگ. (مجمل التواریخ).
طفل کوچک چو بهر نان بگریست
چه شناسدکه نحو و منطق چیست.
اوحدی.
نظر، قاصدی در گذرهاش ساقط
زمین، کوچه ای در فضاهاش کوچک.
؟ (در صفت فتح آباد باخرز از نسخه ٔ خطی مورخ 651 هَ. ق.).
- انگشت کوچک، کهین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهین شود.
|| هر چیز کم وسعت و کم حجم. || اندک. قلیل. کم. (فرهنگ فارسی معین). || حقیر. محقر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بی اهمیت: گفت: شاها این کاری کوچک نیست که ما این کار را خردداریم. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ نفیسی). || بچه. کودک. طفل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صغیر. نابالغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و بودند آنان که خوردند، با پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان، آن مردمان که این معجز را بدیدند. (انجیل فارسی ص 100 از فرهنگ فارسی معین). و شد هشتم روز که کوچک را ختنه کنند، نام او زکریا نهاده اند به نام پدر. (ترجمه دیاتسارون ص 14). || در تداول عامه، بنده. فرمانبردار: من کوچک شما هستم. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی. (غیاث). نام نوایی از موسیقی. (ناظم الاطباء). نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است. زیرافکن. (فرهنگ فارسی معین):
رهاوی را به راه راست می زن
پس از کوچک حجاز آغاز می کن.
قاآنی (از فرهنگ فارسی معین).

کوچک. [چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان لاشار که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کوچک. [چ ِ] (اِخ) دهی از دهستان تورجان است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

واژه پیشنهادی

فارسی به آلمانی

اتاق

Kammer (m), Raum (m), Stube (f), Zimmer (n)

فرهنگ معین

اتاق

خانه، چهاردیواری دارای سقف، خیمه. اطاق، اوتاغ و اوتاق هم گویند. [خوانش: (اُ) [تر.] (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

اتاق

بیت، حجره، خانه، سرا، منزل

فارسی به عربی

اتاق

غرفه

فرهنگ فارسی هوشیار

اتاق

ترکی بنگریدبه اطاق (اسم) خانه بیت جای دیوار دارو مسقف در سرا، خیمه. ترکی گریچه تالار گتک یاخته (حجره)

معادل ابجد

اتاق کوچک

551

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری